دیانای بی حوصله
سلام. الان رشتیم خونۀ مامانم اینا و دیانا تازه خوابیده. امروز خیلی بی حوصله بود و لجاجت می کرد . از اونجایی که من سرما خوردم و دو تا پنیسیلین هم زدم نگرانم مبادا از من گرفته باشه و مریض بشه. هیچ حوصله نداره و تا باباش سر به سرش می ذاره زودی اعتراض می کنه که: مرتضی نکن!! ما هم همه خندمون می گیره از این همه جدیت و تذکر! صبح که بنده در خواب ناز بودم پا شد نون و مَنیر (پنیر) نوش جون کرد و چای. با بیدار شدن منم یکی دو استکان دیگه هم چای خواست! بچم چای خور شده حسابی! البته ما گاهی آبجوش بهش غالب می کنیم جای چای! وقتی به دنیا اومده بود ما برنامه ریزی کرده بودیم که مامانو مادر جون و پدرمو پدر جون صدا بزنه اما یکبار که مامانم داشت باب...
نویسنده :
مامان فاطمه
0:34